سه‌شنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۵

غزل

غزل

چون مرغ سحر هر شب حق حق زنم و هوهو
من از پی دل نالان دل از پی من کوگو
از دشت جنون ما را تا شهر فنا رهبر
برقی که زند هر شب در گوشه دل سوسو
ناصح چه میکوشی از بهر علاج ما
ازپند تو کی جوید درد دل ما دارو
تیر نگهی برخاست بر سینه دل بنشست
در سینه چرا ای آه با دل نزنی پهلو
دل در شکن زلفش از خویش نمی پرسد
در صیدگه عنقا آنجا چه کند تیهو

ح.ش.م سال 1330 شمسی

پنجشنبه، تیر ۲۲، ۱۳۸۵

عنکبوت

"عنکبوت"
آرامش و سکون و رضا را در "عنکبوت" باید دید تنها و منتظر و تسلیم. آنچنان تسلیم و راضی که انتظارش برای طعمه ای که روزی اوست گاهی منجر به مرگش میشود . از نبود طعمه و کاملا معلوم است که اصلا برای او تفاوتی نمیکرده "این" یا "آن" "بودن" یا "نبودن" !!

شهریور 1382 مجتبی

سه‌شنبه، تیر ۲۰، ۱۳۸۵

جمع قوا

"جان"

اینگونه بنظر میرسد که قوای فکری و دراکه و نیروی حواس چندگانه و قوای متحرکه یک نیروی واحد است و مانند نیروی برق که در یک خانه بواسطه آن دستگاههای مختلفه برقی بکار می افتند و از هر کدام بهره ای مخصوص حاصل میگردد نیروی عامل در بدن ما نیز به همینگونه برقرار میباشد و من فکر میکنم سیستم مغزی و اعصاب پر مصرف ترین واحد باشد با این حساب تصور اینکه هرز روی های ذهنی و بازیها و دزدیهای آن چه مصرف بیهوده و بالایی را به وجود انسان تحمیل میکند با شما....
اینچنین است که بزرگان تاکید بر تجمع قوا و تمرکز آن بر نقطه ای خاص را دارند به منظور تامین "جان" یعنی اگر نکردی جون نداری و مرده ای!!!
آذر ماه 1382 "مجتبی"


جمع کن آنچه توان است ترا
که همین معنی جان است ترا

جمع شو تا شود از جذب وجود
در وجودت همه هستی موجود

"ح.ش.م"

چهارشنبه، خرداد ۱۰، ۱۳۸۵

خط سوم

"حضرت شمس"
تحصیل علم جهت لقمه دنیوی چه میکنی؟
این رسن از بهر آن است که از این چه برآیند نه از بهر
آنکه از ین چه به چاههای دگر فرو روند.
....................
اگر به عرش روی هیچ سود نباشد و اگر بالای عرش روی
و اگرزیر هفت طبقه زمین هیچ سود نباشد
در دل میباید که باز شود!!
....................
مبالغه میکنند که فلان کس همه لطف است لطف محض است
پندارند که کمال در آن است نیست
آن که همه لطف باشد ناقص است
بلکه هم لطف میباید هم قهر .
....................
نهی است از آنکه به کوه منقطع شوند و از میان مردم بیرون آیند
و خود را در خلق انگشت نمای کنند!!
....................
تو تاویل سخن به علم های خود و معرفت
و فلسفه های خود کنی!!
....................
آزادی در بی آرزویی است
....................
خدا پرستی آنستکه خود پرستی را رها کنی
....................
معنی صبر افتادن نظر است بر آخر کار
....................
با هر چه نشینی و با هر چه باشی
خوی او گیری!
....................
مومن سرگردان نیست!!
....................
پیش ما یکباره مسلمان نتوان شدن مسلمان میشود و کافر میشود
و باز مسلمان میشود و هر باری از هوی چیزی بیرون می آید
تا آنوقت که کامل شود!!
....................
چیزهاست نمی یارم گفتن ثلثی گفته شد!!!