سه‌شنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۵

غزل

غزل

چون مرغ سحر هر شب حق حق زنم و هوهو
من از پی دل نالان دل از پی من کوگو
از دشت جنون ما را تا شهر فنا رهبر
برقی که زند هر شب در گوشه دل سوسو
ناصح چه میکوشی از بهر علاج ما
ازپند تو کی جوید درد دل ما دارو
تیر نگهی برخاست بر سینه دل بنشست
در سینه چرا ای آه با دل نزنی پهلو
دل در شکن زلفش از خویش نمی پرسد
در صیدگه عنقا آنجا چه کند تیهو

ح.ش.م سال 1330 شمسی