ابو حازم مکی روزی به قصابی بگذشت که گوشت فربه داشت و در گوشت نگاه کرد......
قصاب گفت : بستان که فربه است گفت : درم ندارم گفت : ترا زمان دهم گفت : من خود را زمان ندهم قصاب گفت : لاجرم استخوانهای پهلوت پدید آمده است گفت : کرمان گور را همین قدر بس بود
از یحیی بن معاذ نقل است :
مرد حکیم نبود تا جمع نبود در او سه خصلت :
یکی آنکه به چشم نصیحت در توانگران نگاه کند نه به چشم حسد
دوم آنکه به چشم شفقت در زنان نگاه کند نه به چشم شهوت
سیوم آنکه به چشم تواضع در درویشان نگرد نه به چشم تکبر