خواندن و نوشتن هم مثل خوردن و نوشیدن اشتها میخواهد.....یا
گاهی وقتها آنچنان است که انگار دچار سوءهاضمه شدهای از این همه خوردن و
نوشتن!.....
آدمی در احساس ِ انجام کار مفید به دنبال گریزگاه است،
گریزگاهی مفید و مجاز!....فکر میکند با آمدن او به دنیا یک وظیفهی خیلی بزرگ و
مهمی بر عهدهاش گذاشتهاند و او باید به تعهد خود عمل کند.....و روز و شب نگران ِ
پیدا کردن راههای بهتری برای انجام این وظیفهی خطیر است! و در ساعات فراغت هم با
حرص و ولع به دنبال پرکردن خود و ارتقای سطح دانستنیها و محفوظات خود است تا در
مواقع لزوم برای انجام هر چه بهتر وظایف ِ خیالی که بر عهده دارد از آنها استفاده
کند!....غافل از اینکه همه توان و استعداد او در اول قدم باید در جهت تامین ِ معاش
مادی و معنوی خودش صرف شود و جالب اینجاست که با رعایت و در نظر داشتن همین روش(یعنی
توجه و تامین سلامت روحی روانی خود)، حیات و زندگی کارآمدتری پیدا میکند و بهتر
از همه وقت و مفیدتر از همیشه در راستای خیر و صلاح دیگران قدم برمیدارد....چرا
که آدمی اگر مزاحمتها و موانع درونیاش را کنار بزند و در حقیقت ِ خود زندگی کند،
همه دانستنیهای لازمه را میداند و میدارد و تنها نیاز به بازیافت و فرآوری و
بهرهمندی از آنها دارد.....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر