ازدواج
الحق که کلمه "ازدواج" جزو نادر کلماتی است که برای شروع بحث و حاشیه،
نیاز به هیچ همراهی ندارد.....و خودش به تنهایی یک لشکر است.....و البته لشکری
بدون سرلشکر....
مثلی قدیمی میگوید داستان ازدواج داستان آن قلعهای است که همه آنهائی که
درون قلعه هستند میخواهند از قلعه بیرون بیایند و کل الاجمعین دوستانی که بیرون
هستند مصرانه خواستار دخول به قلعه میباشند......بگذریم که افرادی هم داخل قلعه
بودهاند و و با هر مکافاتی بوده از قلعه گریختهاند اما چند منزل که از قلعه دور
شدهاند و نفسشان جا آمده برمیگردند و از دور به سواد قلعه نگاهی میاندازند و
این تردید در دلشان میافتد که بهتر نبود همانجا میماندم و خارج نمیشدم؟!!....
نمیدانم در نظر کدامیک از دوستان بود که خواندم ازدواج کردن به پایداری و
تداوم هویتفکری کمک میکند.....میخواهم عرض کنم خیر اینطور نیست.....اینقدر علیه
ازدواج سمپاشی نکنید.......این هویت فکری که من دیدم از کاهی میتواند کوهی
بسازد....کاری هم به نوع داستان و ماجرا ندارد.....ابزار دست هویت فکری فقط یک "ذرهبین
بزرگ" است......این تصاویر ماکرو از حشرات را دیدهاید....هویت فکری همین کار
را با کوچکترین جزئیات زندگی و افکار و روح آدمی انجام میدهد.....و دلیل اینکه
همه کاسهکوزهها سر ازدواج شکسته میشود این است که من و شما از ملامت و بر سر
خود زدن که خسته میشویم دنبال یک نفر دم دست میگردیم که چماق را بر سر او بکوبیم
و چه کسی بهتر و نزدیکتر از همسر.....و الا وقتی انسان در سلامت روح و روان به سر
میبرد با مسائل کنار میآید و بیهوده جار و جنجال راه نمیاندازد.....
مثلا من از سرکار به خانه میروم و از ابتدای ورود شروع میکنم به اُرد دادن و
دستورات کوچک و بزرگ....با این منطق که من بیرون کار کردم و زن من در خانه بیکار
بوده و استراحت کرده و حالا باید گوش به فرمان من باشد و الباقی ماجرا.....ریشه
این داستان خودخواهی است و قضاوت یکجانبه.....و همه این دستورات از جانب همان نفس
است که صادر میشود....در حالیکه با کمی رفق و مدارا میتوان کارها را بهتر اجرا
کرد و با آرامش بیشتری با قضایا برخورد کرد.....البته در بعضی اوقات بنبست هم در
زندگی پیش خواهد آمد.....یا عدم ناسازگاریهای واقعی که آن هم راه خود را دارد و
نباید با چسبیدن به آنچه معتاد به آن شدهایم اوضاع را برای خودمان بدتر
کنیم......برای ازدواج کردن اگر اول راه با خود طی کنید که چنان نخواهید به همراه
خود بچسبید که او را زله کنید.....پنجاه
درصد راه سلامت را طی کردهاید...الباقی مسیر هم مربوط به این استارت درست است که
در ابتدا زدهاید....و خود راه بگویدت که چون باید رفت.....
11 تیر ماه 1391
مربوط به : http://www.panevis.com/2012/07/marriage.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر