"سفره دل"
ما برای ارتباط با جهان پیرامون، به حسهای پنجگانه و آنچه
در حافظه ذخیره شده اتکا داریم، اما برای توجه و درک موجودیت خود، نیازی به
هیچکدام از این حواس و منابع حافظه نداریم.....
یعنی به این صورت که اگر در جایی ساکن بنشینیم و به درون خود
توجه کنیم، بدون استفاده از حواس پنجگانه، یک "من" ثابت و بی وابستگی و
اتکا به غیر را داریم و درک میکنیم که در تمام دوران عمر، بی توجه به سن و سال و
شرایط جسمانی و جایگاه اجتماعی و تجربی ما، همواره هست و ثابت است.....
و این شناخت و درک من از خود، تحت هیچ عنوان برای کسی دیگر
به این صورت که برای من روی میدهد، حاصل نمیشود.... و این فضای درونی و
"درک خود"، تنها در دسترس "من" است و غیر به آن راه
ندارد......و به این لحاظ و به معنایی، آدمی همواره تنهاست....
منظور از این مقدمه اینکه صلاح در این است با توجه به این
حقیقت و این محدودیت(البته محدودیت به لحاظ برساختههای اشتباه و خلاف حقیقت
اجتماعات و روابط بین انسانها)، امورات و انتظارات خود را در داد و ستدهای بیرونی
چه به لحاظ مادی و یا عاطفی و روحی، به گونهای تنظیم کنیم که تکیهگاه حقیقی و
ثابت و مطمئنی داشته باشد و بار خود را در مسیر سیلاب انبار نکنیم و یا با تصورات
اشتباه و نامطمئن، زیر بار دیگران نرویم.....با شناخت از دربها وارد شویم و بر
سفرهها بنشینیم و با وسعتی حقیقی دربها را باز کنیم و سفرهها را بگشاییم.....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر