این مطلب به عنوان یک طنز قدیمی جا
افتاده که سابق بر این و شاید هم اکنون در اروپا یا کشورهای پیشرفته، سردمداران ِ
دول و روشنفکران و اعضای سازمانهای خیریه اجتماعی، در تعداد زیاد دور هم جمع میشدند
و سمینار و مجمع و نشست برگزار میکردند و سخنرانیهای پر شور انجام میشد و
کنفرانسها میدادند تا در مورد گرسنگی در افریقا بحث کنند و در عین حال از
میهمانان و شرکتکنندگان در مجمع، با عالیترین غذاهای خوشمزه و انواع میوهجات
درجه یک، بهترین پذیرایی به عمل میآمد و شرکت کنندگان ِ علاقهمند و دلسوز آنقدر
از خودگذشتگی داشتند که حتی هنگام صرف غذا هم فارغ از غم گرسنگان آفریقا نبودند و
با دهانهایی پُر دائم در مورد معضل "گرسنگی" با هم تبادل نظر میکردند!!
چنین حکایتی میتواند تمثیل چگونگی
برخورد ما با دانشخودشناسی و زبانم لال، عرفان باشد....انواع و اقسام شعر و حکایت
و جملات قصار و کتابهای خودشناسی و مقالات شناخت خود و مبارزه با نفس و رهایی از
هویت ِ خیالی و چگونگی رسیدن به حقیقت و عشق را از مآخذ و مکاتب گوناگون خواندهایم و میدانیم
و شنیدهایم و به طور مدام همه اینها را در جلسات و جمعها و گروههای کوچک و بزرگ مطرح
میکنیم و میگوییم و میشنویم، اما دریغ از یک جو عشق!
معروف است یکی از امپراطوران روم قدیم علاقه
فراوانی به خوردن غذاهای لذیذ و شربتهای گوارا داشت و از این کار لذت فراوان میبرد.....اما
مسلم است که ظرفیت معده انسان محدود است.....بنابراین هر بار بعد از اشباع و سیر
شدن، لگنی مخصوص را به خدمت میآوردند و ایشان با فرو کردن پر مرغ در گلو و ایجاد
حالت تهوع، آنچه را خورده بود بالا میآورد و بعد از مدتی مجددا مشغول خوردن و لذت
بردن می شد!