نفس و منیت آدمی، نفعپرست است و طرف ِ خودکش......یعنی همان
مسئله صیانت و نگهداری از وجود و حیات که ذاتی انسان میباشد را مبنا قرار میدهد
و پشت آن مخفی میشود....البته این یکی از هزاران ترفند اوست....و همیشه در این
مسیر از هوش و درایت انسان برای جُستن ِ راههای تازهتر و توجیهات ِ نوتر استفاده
میکند...و اینچنین کل سازمان وجودی انسان را به دست میگیرد و از امکانات موجود و
فطری انسان برای تقویت و تثبیت جایگاه خود استفاده میکند...و چنان جا پای خود را
قرص و محکم کرده که من فکر میکنم نفس و منیت همه هستی مرا تشکیل داده و باید همه
توان خود را در اختیار او بگذارم و گوش به فرمان او باشم.....و تصور من این است که
با کوچکترین تخطی و نافرمانی از دستورات و خواستههای بیپایان او، همه دار و
ندارم به باد میرود و من هیچ خواهم شد!.....(هر چند مقصد و منظور بعد از رهایی از
نفس همین هیچ شدن است اما آن هیچ، چنان هیچی است که بر مبنای حقیقت، دارای همه چیز
است اما با معیارهای نفس یک هیچ ِ وحشتناک است!)
تا نمیری، نیست جانکندن تمام،
بیکمال ِ نردبان نایی به بام
نه چنان مرگی که در گوری روی،
مرگ تبدیلی که در نوری روی!
حال بیاییم و این هوشیاری و توان خدادادی را از دست من و این هویتخیالی بگیریم و او را خلع کنیم و در راهی به کار گیریم که نردبان را کمال ببخشیم و به بام رهایی و آزادی برآییم و از معامله کردن با حقیقت واهمه نداشته باشیم و اگر هم به دنبال سود و نفع هستیم، حداقل دنبال یک سود و نفع حقیقی و ماندگار باشی!...
زین خران تا چند باشی نعلدزد؟!
گر همی دزدی بیا و لعل دزد!!
تا نمیری، نیست جانکندن تمام،
بیکمال ِ نردبان نایی به بام
نه چنان مرگی که در گوری روی،
مرگ تبدیلی که در نوری روی!
حال بیاییم و این هوشیاری و توان خدادادی را از دست من و این هویتخیالی بگیریم و او را خلع کنیم و در راهی به کار گیریم که نردبان را کمال ببخشیم و به بام رهایی و آزادی برآییم و از معامله کردن با حقیقت واهمه نداشته باشیم و اگر هم به دنبال سود و نفع هستیم، حداقل دنبال یک سود و نفع حقیقی و ماندگار باشی!...
زین خران تا چند باشی نعلدزد؟!
گر همی دزدی بیا و لعل دزد!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر