انسان یا موریانه
در میان حشرات موریانهها و مورچهها و زنبورها با سابقهای
طولانی در تکامل، حداقل صد میلیون سال زودتر از انسان بر روی زمین حضور پیدا کردهاند.....و
در این بین موریانه به جهت ساختار جسمانی آسیبپذیر و نداشتنِ وسایلِ دفاعی موثر و
کارآمد، بیشتر متمایل به این بوده که با تکیه بر نوعی شعور بسیار پیشرفته و بهرهور،
شرایط محیط زندگی خود را به شکلی منظم مدیریت کند تا منجر به تضمین بقا و ماندگاری
او بر روی زمین شود....
به طور مثال در زمینه مهندسیِ بنا و ساختن لانههایی عظیم و پیچیده با سازگاری زیستی بالا و یا ابداع و استفاده از یک جور شیمی خاص که به او در زمینه تغذیه و ساختِ موادی برای دفاع کمک فراوانی کرده و مهمتر از همه دستیابی به نوعی از علم ژنتیک که به او توانایی تغییر و تنظیم زاد و ولد و جنسیت متولدین را که نر باشد یا ماده، سرباز باشد یا کارگر و از این قبیل را داده است......و نکته جالبتر رسیدن موریانهها به مرحلهای از تکامل و نظام اجتماعی و حسنِ همجواری است که باعث میشود همهی انگیزه و توانِ حیاتی آنها فقط و فقط در راستای بقا و ماندگاری جامعه و نسل صرف شود و هیچگونه آرزو و خیالی که منجر به حرکات و ایدهآلهای انفرادی و زمینههای خصوصی باشد در بین آنها مطرح نیست، مثل اینکه آن شعار معروف و بیشتر تعارفی انسانها که گفتهاند "همه برای یکی، یکی برای همه" را تبدیل به "همه برای همه و یکی برای همه" کرده باشند....
.........وجود شاه و ملکه هم در لانه موریانه به این معنی نیست که این دو مقام، صاحبِ قدرت و اجازهی اعمال نظر باشند بلکه شاه و ملکه تنها به کار تولید مثل میآیند و در صورت فرسودگی و کمکاری به سرعت تغذیه آنها قطع شده و بعد از مرگ، جسم آنها خوراک اهالی خواهد شد و بلافاصله ملکه دیگری ایجاد میکنند تا در ادامه مشغول تخمگذاری و زاد و ولد شود(یعنی ساختاری به نام خانواده و پدر و مادر و فرزند و قوم و خویش و خیلی از مطالب حول و حوش آن به طور کلی حذف شده است).....و چنین به نظر میرسد که تمامی این فرمانهای هدایتکننده از جایی خارج از حیطه زندگی موریانهها و فارغ از سلیقه و نظر یک فرد یا گروه خاص اعلام و اعمال میگردد و چنان استحکام و ضمانتی برای اجرا دارد که حداقل از طرف 99.9 درصد جامعه موریانهها پذیرفته و عمل میشود.
چنین ساختاری از دید انسانها یک نوع دیکتاتوری مطلق و ناپسند است که اهمیتی برای فرد و محدوهی خصوصی او قایل نیست و در کمالِ بیرحمی تنها به بقا و راستای حرکتِ جامعه، در تعادل و تعاملِ با محیطش فکر میکند....تصور چنین شکلی از زندگی برای نوع بشر که سلیقهها و فرهنگها و ملیتهای مختلف را شامل میشود و در همین مراتبِ مختلف هم اصول و آداب و نگرشهای جوراجور فردی و جمعی تا بینهایت وجود داردْ، احتمالا هنوز غیرممکن است.....اما شاید موریانه در مرتبهی خودش و در طی میلیونها سال آمد و رفت، از این سطحِ روابط و تنوع دیدگاهها عبور کرده و بهرهی لازم را برداشته و به سطحی از آگاهی و ارتباط با حقیقت رسیده که تمامی آنچه که باید با تبیین و تشریح و آزمون و خطا بداند و به کار بیاید را دیده و از سر گذرانده و به عدد "صد" رسیده باشد..... یعنی همهی اعداد 1 تا 99 را هم در جیب خود دارد!!!؟
.....
به طور مثال در زمینه مهندسیِ بنا و ساختن لانههایی عظیم و پیچیده با سازگاری زیستی بالا و یا ابداع و استفاده از یک جور شیمی خاص که به او در زمینه تغذیه و ساختِ موادی برای دفاع کمک فراوانی کرده و مهمتر از همه دستیابی به نوعی از علم ژنتیک که به او توانایی تغییر و تنظیم زاد و ولد و جنسیت متولدین را که نر باشد یا ماده، سرباز باشد یا کارگر و از این قبیل را داده است......و نکته جالبتر رسیدن موریانهها به مرحلهای از تکامل و نظام اجتماعی و حسنِ همجواری است که باعث میشود همهی انگیزه و توانِ حیاتی آنها فقط و فقط در راستای بقا و ماندگاری جامعه و نسل صرف شود و هیچگونه آرزو و خیالی که منجر به حرکات و ایدهآلهای انفرادی و زمینههای خصوصی باشد در بین آنها مطرح نیست، مثل اینکه آن شعار معروف و بیشتر تعارفی انسانها که گفتهاند "همه برای یکی، یکی برای همه" را تبدیل به "همه برای همه و یکی برای همه" کرده باشند....
.........وجود شاه و ملکه هم در لانه موریانه به این معنی نیست که این دو مقام، صاحبِ قدرت و اجازهی اعمال نظر باشند بلکه شاه و ملکه تنها به کار تولید مثل میآیند و در صورت فرسودگی و کمکاری به سرعت تغذیه آنها قطع شده و بعد از مرگ، جسم آنها خوراک اهالی خواهد شد و بلافاصله ملکه دیگری ایجاد میکنند تا در ادامه مشغول تخمگذاری و زاد و ولد شود(یعنی ساختاری به نام خانواده و پدر و مادر و فرزند و قوم و خویش و خیلی از مطالب حول و حوش آن به طور کلی حذف شده است).....و چنین به نظر میرسد که تمامی این فرمانهای هدایتکننده از جایی خارج از حیطه زندگی موریانهها و فارغ از سلیقه و نظر یک فرد یا گروه خاص اعلام و اعمال میگردد و چنان استحکام و ضمانتی برای اجرا دارد که حداقل از طرف 99.9 درصد جامعه موریانهها پذیرفته و عمل میشود.
چنین ساختاری از دید انسانها یک نوع دیکتاتوری مطلق و ناپسند است که اهمیتی برای فرد و محدوهی خصوصی او قایل نیست و در کمالِ بیرحمی تنها به بقا و راستای حرکتِ جامعه، در تعادل و تعاملِ با محیطش فکر میکند....تصور چنین شکلی از زندگی برای نوع بشر که سلیقهها و فرهنگها و ملیتهای مختلف را شامل میشود و در همین مراتبِ مختلف هم اصول و آداب و نگرشهای جوراجور فردی و جمعی تا بینهایت وجود داردْ، احتمالا هنوز غیرممکن است.....اما شاید موریانه در مرتبهی خودش و در طی میلیونها سال آمد و رفت، از این سطحِ روابط و تنوع دیدگاهها عبور کرده و بهرهی لازم را برداشته و به سطحی از آگاهی و ارتباط با حقیقت رسیده که تمامی آنچه که باید با تبیین و تشریح و آزمون و خطا بداند و به کار بیاید را دیده و از سر گذرانده و به عدد "صد" رسیده باشد..... یعنی همهی اعداد 1 تا 99 را هم در جیب خود دارد!!!؟

30 تیر ماه 1396
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر