جمعه، اسفند ۱۱، ۱۳۹۶


خر برفت و خر برفت و خر برفت.....

آدمی نه به طور ذاتی، بلکه وقتی بر اساس القائات ذهنی که از بیرون بر او وارد می‌شود و اختیار و استقلالِ تعقل و تفکر را از او می‌گیرد، این خصوصیت را پیدا میکند که به قول امروزی‌ها به راحتی "جوگیر" یا "جو زده" شود.....گویی وزنِ بودن و حضورِ مستقل و مطلع و آگاهِ خود را از دست میدهد و مثل پرِکاه در هر جویبارِ حقیری، روان میشود و به دست هر نسیم سبکی، به نوسان در می‌آید......اشاره‌ای که قدیمی‌ها میکردند و توصیه به اینکه "خودت را سبک نکن" احتمالا مربوط به همین نکته است و البته مراتب خودش را هم دارد....
مهمترین عاملِ به وجود آورنده‌ی این سبکسری‌ها هم اقبالِ عموم است....یعنی دور از جانِ شما "روشِ‌گوسفندی".....اینکه استقبال کردنِ یک جمعِ پرپشت و انبوه مرا توجیه کند که بلند شو تو هم همراه شو والا از قافله عقب خواهی ماند....و اینطوری حضورِ آگاهانه‌ و هوشیارِ مرا قورت بدهند.....
به طور معمول هم این جمع‌های جوساز، یک بتِ حاضر و آماده و یا یک ایده آل ذهنی خوش آب و رنگ اما فعلا دور از دسترس را هدف قرار میدهند و یک کله به سمت آن می‌تازند....فضا هم جوری داغ و ملتهب است که عقل تعطیل میشود و به قول خودشان "عشق" یا شاید هم "جنون" غلبه دارد و بالطبع‏، جایی برای هیچ پرسشِ معقول و منطقی وجود ندارد و تنها تقلید و پیرویِ بدون چون و چرا خریدار دارد....مثل داستان "خر برفت و خر برفت" در "مثنوی مولوی"......
البته چنین فضاهایی شاید هم خیلی جذاب باشند و آدم را حسابی از تنهایی و بی‌برنامگی‌های خیالی نجات بدهند و نان و نوایی هم در آن باشد....اما ای برادر، آدمی با آردِ جوی حاصلِ کشت و کار خودش بسازد و شکم خود را سیر کند بهتر است تا "آلوده به پالوده‌ی هر خس باشد" و نرم افزارهای هاردِ او را دیگران بنویسند......

11 امرداد 96

هیچ نظری موجود نیست: