جمعه، اسفند ۱۱، ۱۳۹۶



یک لحظه تصور کن در دنیا تنها هستی و به غیر از تو در کره زمین کسی نیست....یعنی جوری که از ابتدا هم کسی همراهِ تو نبوده....بنابراین در چنین وضعی تو هیچ اسم و عنوان و رابطه و دوست و خویشاوندی هم نداری....به همین دلیل نگران این هم نیستی که دیگران در مورد تو چه فکر میکنند و چه توقع و انتظاری از تو دارند....البته تنهایِ تنها هم نیستی و حیوانات دیگر هم در اطراف تو وجود دارند، اما آنها خوشبختانه سرشان به کار خودشان است و اگر با تو دوست و یا دشمن هم باشند، رک و راست مشخص و معلوم است یعنی یک شیر یا به تو حمله میکند و با کمال اشتها تو را می‌خورد و یا میلی ندارد و از کنار تو بی‌تفاوت عبور میکند و دیگر نمیگوید: اَه اَه چه آدمیزادِ بدبو و بد مزه‌ای!!؟
در این وسط تو هم کلی وقتِ آزاد داری که بیشتر به خودت فکر کنی و با خودت باشی....و دائم قرار نیست یک گوشه بنشینی و در مورد دیگران خیال ببافی و نقابهای مختلفی را که باید به چهره بزنی را تست کنی.....   

منظور این است که به طور عام شکل نگاه و توجهی که ما به هستی و جهان داریم، اغلب تحت تاثیر روابطِ مادی و داد و ستد با افراد و اطرافیان قرار گرفته است.....یعنی من با اسم و عنوانی قراردادی همراه با تصویری نامطمئن و محو که از دیگران دارم و دیگران هم از من دارند، با عالم و آدم سروکار دارم و این ارتباطات، نگاهِ من به جهان را (در هر لحظه و همیشه و بدون تعطیل) به شدت تحت تاثیر قرار داده....چنین نگاهی که به شدت هم اتوماتیک و عادتی شده باشد، آن کنجکاوی و نوبینی وظرافت و لطافتی که بتوان با آن خودم و جهان را شگفت انگیز و بدیع ببینیم، ندارد....همان که سهراب سپهری اشاره میکند که "چشمها را باید شست، جور دیگری باید دید ".....
برای تمرینِ رهایی از چنین وضعی می‌توانم به آینه نگاه کنم و از خودم بپرسم من کی هستم؟!!!! من چی هستم و آیا این ارگانیسمِ پیچیده و شگفت انگیزی که برای دوره‌ای خیلی محدود به من داده شده، تنها برای این است که در نهایتِ خودخواهی و بلاهت صرفِ پیزو واز و خاله‌زنک‌بازی و هوا و هوس کنم؟!! 
(پیزو واز به معنی حرفهای صد من یه غازی است که بر مبنای غرور و خودخواهی یکسره دارم با این و آن بده‌بستان میکنم)....

20 امرداد 1396

هیچ نظری موجود نیست: