یک لحظه تصور کن در دنیا تنها هستی و به غیر از تو در کره
زمین کسی نیست....یعنی جوری که از ابتدا هم کسی همراهِ تو نبوده....بنابراین در
چنین وضعی تو هیچ اسم و عنوان و رابطه و دوست و خویشاوندی هم نداری....به همین
دلیل نگران این هم نیستی که دیگران در مورد تو چه فکر میکنند و چه توقع و انتظاری
از تو دارند....البته تنهایِ تنها هم نیستی و حیوانات دیگر هم در اطراف تو وجود
دارند، اما آنها خوشبختانه سرشان به کار خودشان است و اگر با تو دوست و یا دشمن هم
باشند، رک و راست مشخص و معلوم است یعنی یک شیر یا به تو حمله میکند و با کمال
اشتها تو را میخورد و یا میلی ندارد و از کنار تو بیتفاوت عبور میکند و دیگر
نمیگوید: اَه اَه چه آدمیزادِ بدبو و بد مزهای!!؟
در این وسط تو هم کلی وقتِ آزاد داری که بیشتر به خودت فکر
کنی و با خودت باشی....و دائم قرار نیست یک گوشه بنشینی و در مورد دیگران خیال
ببافی و نقابهای مختلفی را که باید به چهره بزنی را تست کنی.....
منظور این است که به طور عام شکل نگاه و توجهی که ما به
هستی و جهان داریم، اغلب تحت تاثیر روابطِ مادی و داد و ستد با افراد و اطرافیان
قرار گرفته است.....یعنی من با اسم و عنوانی قراردادی همراه با تصویری نامطمئن و
محو که از دیگران دارم و دیگران هم از من دارند، با عالم و آدم سروکار دارم و این
ارتباطات، نگاهِ من به جهان را (در هر لحظه و همیشه و بدون تعطیل) به شدت تحت
تاثیر قرار داده....چنین نگاهی که به شدت هم اتوماتیک و عادتی شده باشد، آن
کنجکاوی و نوبینی وظرافت و لطافتی که بتوان با آن خودم و جهان را شگفت انگیز و
بدیع ببینیم، ندارد....همان که سهراب سپهری اشاره میکند که "چشمها را باید
شست، جور دیگری باید دید ".....
برای تمرینِ رهایی از چنین وضعی میتوانم به آینه نگاه کنم
و از خودم بپرسم من کی هستم؟!!!! من چی هستم و آیا این ارگانیسمِ پیچیده و شگفت
انگیزی که برای دورهای خیلی محدود به من داده شده، تنها برای این است که در
نهایتِ خودخواهی و بلاهت صرفِ پیزو واز و خالهزنکبازی و هوا و هوس کنم؟!!
(پیزو واز به معنی حرفهای صد من یه غازی است که بر مبنای
غرور و خودخواهی یکسره دارم با این و آن بدهبستان میکنم)....
20 امرداد 1396
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر