دوشنبه، تیر ۰۵، ۱۳۹۱

عشق و ایمان


عشق و ایمان

" او درین خیال و غرور باطل بود که عشق را فدای ایمان کرده است....باید به او می‌گفتم ایمانی که عشق را ممنوع کند ایمانی که حق طلبی را خفه کند، خضوع به شیطان است.....ایمان باید زاینده‌ی عشق باشد....باید موجب وصل شود...باید موجد شادی باشد.... راه به آشنائی بگشاید....ریشه‌ی مصیبت و فراق را بخشکاند....اف بر مومنان غافل از عشق......"

حقیقتا که برای بازگو کردن آنچه در این قسمت‌های پایانی  کتاب آمده، همه آن قسمت های قبلی لازم بوده.....چرا باید بیان حقیقت نیاز به این همه مقدمه‌چینی داشته باشد.....این می‌تواند نشانه‌ی بسته بودن چشم و درون حقیقت‌بین ما آدمها باشد....

البته من به شخصه چنین انتساباتی را در مورد شمس اگر حقیقتا وجود داشته بوده و با شخصیتی مثل مولانا که ما با افکار و عمق بینش او تا حدودی آشنا هستیم، مراوده و ارتباط داشته، مستند نمی‌دانم.....چون حداقل مرتبه‌ای که هر انسان حقیقت‌جو، در ابتدای امر متوجه آن می‌شود این است که دست از آزار دیگران بردارد و زندگی را بر آنها تلخ نکند....و آنها را برای "خود" نخواهد....

تاریخ پر است از این داستان سازی‌ها که وقتی به درک و فهم حقیقت افراد نمی‌رسیده‌اند،  با افسانه‌پردازی‌های خیالی، یا آنها را به عرش رسانده‌اند و یا بر فرش کوبیده اند.....امان از این دست حکایت ها.....
البته چنین وقایعی راه به دور نمی‌برد و در زمان و مکان فعلی در جوامع انسانی از شرق تا غرب و شمال تا جنوب عالم پر است از مستنداتی واقعی در این موارد.... 

پنجم تیرماه سال  نود و یک

مربوط به :


هیچ نظری موجود نیست: