چهارشنبه، تیر ۰۷، ۱۳۹۱

اعتیاد

اعتیاد

به روند گرفتاری در دام اعتیاد به مصرف مواد مخدر فکر می‌کردم.....انگیزه‌ها در ابتدا بیشتر کنجکاوی است و احساس کم نیاوردن در مقابل هم سن و سال‌ها در جوانی و نوجوانی.......در مواردی هم در سنین بالاتر فشار دردهای روحی و یا حتی جسمی انسان را به عنوان یک تخدیر کننده به سمت این مواد سوق می‌دهد......گروه اول ضمن اقناع حس کنجکاوی، با احساساتی که از مصرف مواد مخدر به آنها دست می‌دهد آشنا می‌شوند و چنانچه با وجود آنها همآهنگ باشد و به آنها لذت بدهد بارها به سراغ آن می‌روند و تبدیل به یک مصرف کننده مدام می‌شوند.....و تا آنجا که میدانم بدن در مقابل این عمل، عکس‌العمل نشان می‌دهد به این ترتیب که آنچه را که خود به صورت داخلی در مواقعی برای ایجاد آرامش و تسکین درد‌های روحی و جسمی در حد نرمال ترشح می‌کرده را متوقف می‌کند.......
و متاسفانه با کور شدن این چشمه‌های طبیعی و درون ریز وابستگی جسم شخص معتاد به مواد مخدر بیشتر و بیشتر می‌شود....و حتی تا چند سال بعد از ترک کردن به روال عادی گذشته برنمی‌گردد و به همین دلیل است که افرادی که ترک می‌کنند روح و جسمی کرخت و دردمند دارند و چنین به نظر می‌رسد که همواره نیش دردی را در جان خود تحمل می‌کنند.....و همین مشکل، دوام در تصمیم برای ترک کردن را مشکل می‌کند.....

همین حال را برای گرفتاری در دام هویت پنداری می‌توان متصور شد.....همچون شخص گرفتار افیون، آگاهی به فلاکت و وابستگی خود به لذت‌هایی کاذب که ما به دنبال آنها همیشه در بیرون به جستجو و گدائی مشغولیم، می تواند ما را به خود بیاورد و به تلاش برای رهایی از این دام بی‌انجامد.....و البته تداوم ما در این گرفتاری شاید چشمه‌های درونی احساسهای اصیل و آرام بخش را در ما کور کرده و وابستگی روز افزون ما، وجود ما را چنان از بنجل و کدورت انباشته که یاد آور همان اعتیاد و ترک کردن و سختی‌های آن است.....
باید آنقدر با این درد بی موادی ساخت تا دوباره گشایشی شود و آن حال سالم و طبیعی بازگردد....و ماندن بر سر این تصمیم و مراقبت شبانه‌روزی اهم مطلب است.....مراقبت برای این عرض می‌کنم که ما سعی می‌کنیم در ترک بمانیم تا حالمان خوش شود، اما محیط و اطراف دائما در حال تعارف زدن هستند.....و پشت سر هم بست می‌چسبانند و می‌دهند دست آدم.....و از این محیط هم نمی‌توانی خارج شوی.....خیلی جالب است عین چوب دو سر طلا........ فکر می‌کنم کل قصه‌ی مثنوی هم توضیح زوایای مختلف همین مصیبت باشد.....و آنچه می‌تواتند کمک حال باشد آگاهی هرچه بیشتر و عمیق‌تر است به این فلاکت.....مثل توبه نصوح.....یا آن معتادی که با دیدن لحظه مرگ فرزند خودش در بستر مریضی و فقر که حاصل اعتیاد او بوده چنان تکانی می‌خورد که درونش قیامت می‌شود....

ای شهان ما بسته‌ایم خصم برون
هست خصمی زو بتر در اندرون 

7 تیرماه 1390

هیچ نظری موجود نیست: