پنجشنبه، تیر ۰۸، ۱۳۹۱

ذهن


ذهن

ما هر چیزی را به مشغله و خوراک و نشخوار ذهنی تبدیل می‌کنیم و باید از این ترسید.....یا از هر کار یا وظیفه‌ای به سرعت می‌خواهیم یک خط تولید راه بیاندازیم....یعنی مسلسل‌وار تولید کن و اصلا کاری به این نداشته باش که نتیجه چه خواهد شد و یا اصلا این تولیدات به کاری خواهد آمد یا نه.....البته خصلت طبیعت همین است.....و همیشه در تیراژ بالا فقط می‌زاید و می‌ریزد بیرون.... با اسرافکاری.........البته شاید محکم‌کاری می‌کند....این چرخ هم به راستی محکوم است و سرگشته.....نگاه کرده دیده برای لقاح در تخمدان گیاه یا زهدان زن، حتما باید یک گرده نر یا اسپرم مرد به مقصد برسد....و در این راه موانع فراوان وجود دارد تا از این کار مانع شود بنابراین آمده با تعداد بالا درصد شانس را اضافه کرده....  اما برای خودشناسی شاید لازم باشد از این ریل خارج شویم.....و بهتر است انسان اگر اختیاری دارد در رابطه با برخورد با طبیعت مصرف کند.....یعنی اگر در رابطه با موارد طبیعی به یک تعادلی برسد و از گیرودار اثرات آن محفوظ شود، فراغت بیشتری می‌یابد....  
می‌توان بعد از بدن انسان ذهن را طبیعی‌ترین محصول هستی دانست.....وقتی طبیعت خواسته خودش را در شکل معنوی و غیرمادی عرضه کند و نمایش بدهد تبدیل شده به ذهن.....یعنی نرم‌افزاری برای بکارگیری سخت‌افزار جسمانی.....تصور می‌کنم همه موجودات زنده هم این ذهن را در مراتبی کم و بیش داشته باشند.....البته مال حیوانات مثل این بسته‌های نرم‌افزاریه که قفل روی آن گذاشته اند و اسمش هم شده غریزه، اما  بسته نرم‌افزاری انسان به اصطلاح اوپن سورسه.......و میشه برنامه‌‌‌های آنرا سلیقه‌ای عوض کرد....و همین عمل کانالی شده برای گرفتاری و گول خوردن انسان که تصور می‌کنه با دستکاری این بسته نرم‌افزاری کار فوق مادی و یا معنوی کرده....
افکار مثل یک کلاف درهم پیچیده می‌آید و برای پیدا کردن مطلب درست باید تصور کنی که این کلاف در هم به رنگ زرد لیمویی است و آن مطلب اصلی که دنبال آن میگردی در این توده به صورت یک رنگ نارنجی درخشان به نظر میرسه اما در هم پیچیده با بقیه....باید با حوصله آنرا تعقیب کنی و از توجه به نخ‌های جانبی خودداری، تا به مطلب درست برسی....و من هم الان این حوصله را ندارم.

8 تیرماه 91

هیچ نظری موجود نیست: