به
آینده خوشبین و امیدوار هستید یا بدبین و نگران؟
در هر دو حالت فرقی نمیکند!....
ما همواره با نگرانی سعی داریم برای آینده تجهیز شویم....از لحاظ مادی و حتی معنوی!!....آیندهها برای ما و دیگران بدون توجه به خیالات و دلواپسیهای ما آمده و گذشته و ما شاهد بودهایم که گاهی پیشانگاریهای ما غلط بوده و جایی برای نگرانی وجود نداشته و البته در مواردی هم حسابگریهای ما تا حدودی به کار آمده است....
اشتباه نشود، منظور من رها کردن امور به دست تقدیر و زندگی انفعالی نیست....
اگر زندگی کردن را همچون برنامهریزی برای رفتن به یک کوهنوردی دستهجمعی در نظر بگیریم.....به طور حتم ما بر آنچه از نیرو و توان و تجهیزات داریم تکیه خواهیم کرد و با اطلاع از فصل و پیشبینیهای هواشناسی و طول مسیر، لوازماتی را کمتر و یا بیشتر همراه خواهیم داشت....همینطور نقشه راه و چگونگی استفاده از تجارب خود و دوستان همراه و آنچه از امکانات به همراه داریم را مد نظر خواهیم داشت....اینکه از چه راهی و چگونه صعود کنیم و با تقسیم توان و انرژی خود برای طول مسیر در کجا اطراق کنیم و چه مقدار آذوقه و خوراک همراه خود داشته باشیم....
ما کفش خوب برای خود تهیه میکنیم اما نگران ِ پاره شدن کفش خود نیستیم...ما غذای مناسب و کافی برمیداریم اما نگران مردن از فرط گرسنگی نیستیم....همینطور لباس مناسب برمیداریم اما نگران یخ زدن و مرگ بر اثر سرما نیستیم... قدمهایی حساب شده برمیداریم اما نگران سقوط و پرت شدن از بلندی نیستیم....
از ابتدای تصمیم برای حرکت، همواره با شوق و ذوق فراوان شاهد زیباییهای راه و آمادهی کوشش و تلاش و برخورد با مشکلات مسیر، تمام توجه خود را بدون اینکه ترسی از مرگ و برخورد با حوادث گوناگون ِ طول مسیر داشته باشیم به کار میگیریم و با اشتیاق فراوان به دیگران کمک میکنیم و از لحظهلحظهی حرکت و صعود خود لذت میبریم.....
آیا برای زندگی روزمره و عادی خود هم چنین پر انرژی و فعال حضور داریم و از آنچه در حال گذر است برخوردار میشویم یا نود درصد فکر و ذهن ما مشغول کلنجار رفتن با خیالات نگران کننده برای آینده است؟!
در هر دو حالت فرقی نمیکند!....
ما همواره با نگرانی سعی داریم برای آینده تجهیز شویم....از لحاظ مادی و حتی معنوی!!....آیندهها برای ما و دیگران بدون توجه به خیالات و دلواپسیهای ما آمده و گذشته و ما شاهد بودهایم که گاهی پیشانگاریهای ما غلط بوده و جایی برای نگرانی وجود نداشته و البته در مواردی هم حسابگریهای ما تا حدودی به کار آمده است....
اشتباه نشود، منظور من رها کردن امور به دست تقدیر و زندگی انفعالی نیست....
اگر زندگی کردن را همچون برنامهریزی برای رفتن به یک کوهنوردی دستهجمعی در نظر بگیریم.....به طور حتم ما بر آنچه از نیرو و توان و تجهیزات داریم تکیه خواهیم کرد و با اطلاع از فصل و پیشبینیهای هواشناسی و طول مسیر، لوازماتی را کمتر و یا بیشتر همراه خواهیم داشت....همینطور نقشه راه و چگونگی استفاده از تجارب خود و دوستان همراه و آنچه از امکانات به همراه داریم را مد نظر خواهیم داشت....اینکه از چه راهی و چگونه صعود کنیم و با تقسیم توان و انرژی خود برای طول مسیر در کجا اطراق کنیم و چه مقدار آذوقه و خوراک همراه خود داشته باشیم....
ما کفش خوب برای خود تهیه میکنیم اما نگران ِ پاره شدن کفش خود نیستیم...ما غذای مناسب و کافی برمیداریم اما نگران مردن از فرط گرسنگی نیستیم....همینطور لباس مناسب برمیداریم اما نگران یخ زدن و مرگ بر اثر سرما نیستیم... قدمهایی حساب شده برمیداریم اما نگران سقوط و پرت شدن از بلندی نیستیم....
از ابتدای تصمیم برای حرکت، همواره با شوق و ذوق فراوان شاهد زیباییهای راه و آمادهی کوشش و تلاش و برخورد با مشکلات مسیر، تمام توجه خود را بدون اینکه ترسی از مرگ و برخورد با حوادث گوناگون ِ طول مسیر داشته باشیم به کار میگیریم و با اشتیاق فراوان به دیگران کمک میکنیم و از لحظهلحظهی حرکت و صعود خود لذت میبریم.....
آیا برای زندگی روزمره و عادی خود هم چنین پر انرژی و فعال حضور داریم و از آنچه در حال گذر است برخوردار میشویم یا نود درصد فکر و ذهن ما مشغول کلنجار رفتن با خیالات نگران کننده برای آینده است؟!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر