سه‌شنبه، تیر ۱۷، ۱۳۹۳

"سماع کودکان"

شکل ِ نیاز و وابستگی من به "احساس ِ خوشبختی"، به این علت است که من تامین این حس را به برآورده شدن ِ خواسته‌ها و آرزوهای خود گره زده‌ام و معنای زندگی را در این می‌دانم که همیشه غرق لذت و خوشی باشم و در غیر این صورت احساس ِ بی‌میلی به زندگی و افت روحی، حال و روز مرا به هم می‌ریزد......
بگذریم که واژه "خوشبختی" در تجزیه نهایی خود، اضافی و مصنوعی‌ست و حکم طعمه‌ای بر سر قلاب را دارد که به وسیله آن انسان‌ها شکار می‌شوند و از حقیقت زندگی و آنچه خود دارند بازمی‌مانند. منظور این است که شکل‌گیری حداقلی این باصطلاح "خوشبختی" دستکم نیاز به یک زمینه ثابت و متعادل دارد و انتظار چنین ثبات و تعادلی در آنچه از زندگی و روابط بین جوامع انسانی شاهد آن هستیم، انتظاری بی‌سرانجام است.
با این وصف، آیا نباید در جستجوی این بود که از درون شاد و سرخوش باشیم و از رنج و سختی و درد، پرهیز کنیم؟!.....هم می‌توان گفت بله و هم نه!..... به یک معنا سرنوشت بشر غم و رنج نیست اما مشکل اینجاست که شکل ِ خواستن ِ خوشبختی‌ و چگونگی حرکت به سمت آن است که به عوض شادی و نشاط برای ما درد و رنج و درگیری بیشتری می‌آفریند. مهمترین نکته توجه به این مطلب است که بدانیم "خوشبختی و نشاط" در بیرون و وابسته به شرایط بیرونی و یا در آینده‌ای دور یا نزدیک یا موقعیتی خاص نیست که بایستی آن را به دست بیاوریم یا شرایط رسیدن به آن را با طرح و برنامه فراهم کنیم.....این شکل از نیاز ِ کاذب به خوشبختی، حاصل فکر و ذهن است یعنی ذهن من با افکاری اضافی، یک شکل ِ ایده‌آل را جلوتر از خود قرار می‌دهد و بعد شروع می‌کند به تهیه ابزار و وسائل و تلاش می‌کند تا به آن برسد.....این شیوه از حرکت خواه‌ناخواه بدون درگیری و برخورد نخواهد بود و ضمن اینکه چنین هدف‌‌گیری‌هایی مقرون به نتیجه نیست، قوزی هم بالای قوز قبلی اضافه می‌کند و مجدانه، به فرسایش و اصطکاک و اتلاف عمر و انرژی ما منجر می‌شود.
باید دانست که یک شکل از خوشبختی ِ بی نام و نشان و تعریف نشده در درون هر کس وجود دارد که منشاء و محل پیدایش آن تعادل و آرامش درونی‌ست، حالتی که شاید بشود به آن نام "شعف" را داد.....شعف، حالتی پرشور و انرژی‌مند است که برعکس ِ "احساس ِ خوشبختی"، سوخت خود را از تغییرات و ارتباطات و مدارج و مناصب بیرونی نمی‌گیرد.....شعف حالتی فطری و حقیقی‌ست....و البته کیفیتی است که برای رسیدن به آن تلاشی نکرده‌ام و طلبکار آن نیستم، بنابراین در هر سطح و اندازه‌ای که بروز کند کمال مطلوب است و در فضای آن، بود و نبود و کم و زیاد معنا و مفهومی ندارند....

"شعف"، حاصل ِ شهود و حضور در حال و پرهیز از افتادن در دام افکار است.....مثل کودکان که به جهت اینکه هنوز گرفتار هجوم افکار نیستند اغلب حالتی ریلکس و شاد دارند و با کوچکترین نغمه‌ای به سماع درمی‌آیند......  

هیچ نظری موجود نیست: