در
مطلب قبلی گفتیم که "پذیرش ِ خود" این امکان را به من میدهد که تلاطمات
روحی خود را کاهش داده و با برخورداری از درونی آشتی و آرام، به امکاناتی که دارم
بینا و دانا شوم و از آنها استفاده کنم....پذیرش خود منجر به یک نوع بینیازی حقیقی
میشود که انرژیهای شخص را آزاد میکند....آزادی از پرداختن به امور و افکاری که
به شروع و پایان آنها آگاه نیستم.......و در ادامهی پذیرش خود، "پذیرش ِ دیگران"
هم قابل طرح است.
امروز
اتفاقا در فیسبوک به نوشتهای برخورد کردم که یکی از دوستان در آن به گروهی اشاره
میکند که رفتار و کردار آنها را نمیپسندد و پذیرش چنین مطالبی برایش دشوار مینماید،
با این متن:
"ﺍﺯ ﻛﻨﺎﺭ ﻟﺠﻦ ﭘﺮﺍﻛﻨﻲ ﻫﺎﻱ ﻳﻚ ﻣﺸﺖ ﺑﻲ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ
ﻭ ﺑﻲ ﺑﻮﺗﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻲ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺭﺩ ﺷﺪ ، ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ
ﺑﺰﺭﮔﺸﺎﻥ
ﻣﻲ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺗﻮﻫﻢ ﻣﻬﻢ ﺑﻮﺩﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﻣﻦ ﻣﻲ ﺯﻧﺪ ، ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻓﻜﺮ ﺑﻴﻤﺎﺭﺷﺎﻥ ﻛﻪ ﺟﺰ
ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﻬﺎﻱ
ﻣﺸﻤﺌﺰﻛﻨﻨﺪﻩ ﺟﻨﺴﻲ ﺗﺮﺍﻭﺵ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﮕﺬﺍﺭﻳﻢ"
بحث
این نیست که من حق دارم در مورد کسانی دیگر چنین قضاوتی داشته باشم....مخصوصا وقتی
شیوه زندگی و رفتار آنها هیچ تداخلی با زندگی من ندارد.....موضوع اینجاست که من با
پرداختن به ایرادهایی که به دیگران میگیرم مقدار فراوانی انرژی در درون خود ایجاد
میکنم و این انرژی را به مصارفی کاذبی میرسانم.....یعنی ضمن اینکه فضای درونی
خود را در اشغال مطالبی بیثمر قرار دادهام و از خود و گذران ِ خود غافل ماندهام،
ذخیرهی انرژی خود را که برای موارد لازمتری به آنها نیاز دارم، به هدر دادهام.....
نکته
دیگر اینکه هر انتقادی باید با طرح کردن روش ِ عملی بهتری همراه شود و بهترین روش
ِ جایگزین و موثر، "پذیرش دیگران" همراه با سلم و مدارا است تا با جلوگیری
از تقابل و درگیری عقاید و روشها، امکان ِ دیدن و شنیدن و انتخاب ِ بهتر را برای
دیگران فراهم کرده باشم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر