خیلی
جالب خواهد شد اگر روزی علم پزشکی تا جایی پیشرفت کند که بتوانیم به همان راحتی که
یک فایل را از روی هارد سیستم کامپیوتری دیلیت میکنیم، فایلهای ویروسی و اضافی
را از روی حافظه و ذهن دیلیت کرده و از دست آنها خلاص شویم!!...
مثلا خاطرهی دیدار و معاشرت با فردی که در دورهای از زندگی به او علاقهمند بودم و با او قصد ازدواج داشتم و حالا به هر دلیلی دیگر نمیتوانم او را ببینم.....یا تاثیر ویرانگر ِ از دست دادن عزیزی که به شکلی عمیق به او وابستگی عاطفی داشتهام.....همینطور خاطرات ناخوشآیندی که در آنها دچار آسیبهای شدید روحیروانی شدهام و مرور آنها هیچ فایدهای برای من ندارد و تنها مرا دچار حالاتی ناخوش و غمبار میکند....
در فیلمی واقعی خانمی در حادثه رانندگی از اتومبیل به بیرون پرتاب شد و ماهها در بیمارستان در حالت کما بستری بود و بعد از معالجه معلوم شد در اثر ضربه مغزی همسر و فرزندانش را فراموش کرده....بنابراین خانواده او مجبور شدند طی مدت چند سال به بازسازی دوبارهی رابطه خود با او بپردازند و در این راه از مقدار زیادی عکس و فیلمهای قدیمی که داشتند کمک میگرفتند، هر چند این خانم در نهایت هیچوقت مثلا نتوانست به یاد بیاورد که در اولین حاملگیاش چه حالی داشته یا چگونه زایمان کرده....یا اینکه وقتی برای اولین بار دخترش را به مدرسه برده چه حسی داشته، اما کمکم با مراجعه به عکسها و فیلمها و همچنین حضور در زندگی روزمره، شروع به خاطره سازی و ذخیرهی خاطرات در حافظه کرد و به اصطلاح توانست به زندگی عادی خود برگردد!....
منظورم این است که برای نوع بشر چنین جا افتاده و اینطور طبیعی به نظر میرسد که حتما باید گذشتهای در حافظه خود داشته باشد تا با مراجعه به آن خود را بشناسد! و شخصیت و هویت خود را برای معاشرت و برخورد بر اساس آن محفوظات تنظیم کند....و اگر این سرنخها را نداشته باشد حتما خود را گم میکند و شاید هم عاطل و باطل بماند؟!!....
شاید بد نباشد به عنوان یک روش، اوقاتی را بدون مراجعه به گذشته و حافظه خود، به زندگی نگاه کنیم و کمتر از دریچه حافظه با دنیا رابطه داشته باشیم......هیچ چیز در دنیا ثابت نیست و نگاه ِ یکنواخت و از روی عادت به دنیا و موجودات آن میتواند به شدت کسالتبار و البته غفلتبار باشد....چرا که اینچنین دیدگاهی، باعث واماندگی و نقص ِ در نمایش و عرضهی کمال ِ موجود خواهد شد.....آیا شما تلویزیونی را که دائم یک تصویر را نشان میدهد، سالم میدانی؟!!
مثلا خاطرهی دیدار و معاشرت با فردی که در دورهای از زندگی به او علاقهمند بودم و با او قصد ازدواج داشتم و حالا به هر دلیلی دیگر نمیتوانم او را ببینم.....یا تاثیر ویرانگر ِ از دست دادن عزیزی که به شکلی عمیق به او وابستگی عاطفی داشتهام.....همینطور خاطرات ناخوشآیندی که در آنها دچار آسیبهای شدید روحیروانی شدهام و مرور آنها هیچ فایدهای برای من ندارد و تنها مرا دچار حالاتی ناخوش و غمبار میکند....
در فیلمی واقعی خانمی در حادثه رانندگی از اتومبیل به بیرون پرتاب شد و ماهها در بیمارستان در حالت کما بستری بود و بعد از معالجه معلوم شد در اثر ضربه مغزی همسر و فرزندانش را فراموش کرده....بنابراین خانواده او مجبور شدند طی مدت چند سال به بازسازی دوبارهی رابطه خود با او بپردازند و در این راه از مقدار زیادی عکس و فیلمهای قدیمی که داشتند کمک میگرفتند، هر چند این خانم در نهایت هیچوقت مثلا نتوانست به یاد بیاورد که در اولین حاملگیاش چه حالی داشته یا چگونه زایمان کرده....یا اینکه وقتی برای اولین بار دخترش را به مدرسه برده چه حسی داشته، اما کمکم با مراجعه به عکسها و فیلمها و همچنین حضور در زندگی روزمره، شروع به خاطره سازی و ذخیرهی خاطرات در حافظه کرد و به اصطلاح توانست به زندگی عادی خود برگردد!....
منظورم این است که برای نوع بشر چنین جا افتاده و اینطور طبیعی به نظر میرسد که حتما باید گذشتهای در حافظه خود داشته باشد تا با مراجعه به آن خود را بشناسد! و شخصیت و هویت خود را برای معاشرت و برخورد بر اساس آن محفوظات تنظیم کند....و اگر این سرنخها را نداشته باشد حتما خود را گم میکند و شاید هم عاطل و باطل بماند؟!!....
شاید بد نباشد به عنوان یک روش، اوقاتی را بدون مراجعه به گذشته و حافظه خود، به زندگی نگاه کنیم و کمتر از دریچه حافظه با دنیا رابطه داشته باشیم......هیچ چیز در دنیا ثابت نیست و نگاه ِ یکنواخت و از روی عادت به دنیا و موجودات آن میتواند به شدت کسالتبار و البته غفلتبار باشد....چرا که اینچنین دیدگاهی، باعث واماندگی و نقص ِ در نمایش و عرضهی کمال ِ موجود خواهد شد.....آیا شما تلویزیونی را که دائم یک تصویر را نشان میدهد، سالم میدانی؟!!
.......................................
فابانو شین حتما
باید گذشتهای در حافظه خود داشته باشد تا با مراجعه به آن خود را بشناسد! !
بله
حتما حافظهای برای اینکه اطلاعات لازمه را با مراجعه به آن دسترس داشته باشیم و
امورات زندگی را با آنها بگذرانیم، لازم است....و این استفاده مناسب و بجا از ذهن
و حافظه و مغز است...وقتی شغل من مهندسی ساختمان باشد باید تجربه و دانش کار خود
را به روز کنم و در دسترس داشته باشم و الا مشکل ایجاد خواهد شد.....اما حقیقت ِ
انسان آنچه به عنوان ِ من که با نام و عنوانی مشخص در خانهای با آدرس معلوم زندگی
میکنم و صاحب همسر و فرزند هستم، نیست!....یعنی برای شناخت ِ خود و بودن ِ واقعی،
نمیتوانم به این آدرسها و نشانهها مراجعه کنم!....
حقیقت
ِ من جدای از همه این مراتب ِ بیرونی است و توقف در چنین برداشت اشتباهی، دور
ماندن از حقیقت و صرف ِ عمر و انرژی در غفلت و گمراهیست....
..........................................
بله
حتما ما به حافظه برای اینکه اطلاعات لازمه را با مراجعه به آن در دسترس داشته
باشیم و امورات زندگی خود را با آنها بگذرانیم، نیاز داریم....و این روش ِ استفاده
مناسب و بجا از ذهن و حافظه و مغز است...مثل وقتی که شغل من مهندسی ساختمان باشد و
لازم است که تجربه و دانش ِ مربوط به کار خود را به روز کنم و در دسترس داشته باشم
و الا مشکل ایجاد خواهد شد.....اما حقیقت ِ انسان آنچیزی نیست که با نام و رتبهای
مشخص، در خانهای با آدرسی معلوم زندگی میکند و صاحب همسر و فرزند است!....یعنی
برای شناخت ِ خود و بودن ِ واقعی، نمیتوانم به این آدرسها و نشانهها مراجعه
کنم!....
مبنا
قرار دادن ِ حافظه برای تنظیم امورات بیرونی و داد و ستد اجتماعی بجا و مفید است
اما استناد به دانستنیهای محفوظ در حافظه برای شناسائی و درک خود، مراجعه به
آدرسی اشتباه است....یعنی اینکه من ِ حقیقی ِ من، هیچ ربطی به اینکه من مهندس راه
وساختمان باشم یا نگهبان ِ ساختمان ندارد!.... چرا که ممکن است که وضع مالی و حساب
بانکی من با بالا رفتن رتبه و دریافت حقوق ِ بیشتر، تقویت شود اما اگر تمام عالم
جمع شوند و رو به سوی جایی که من نشستهام تعظیم و کرنش کنند، به اندازه سرسوزن به
حقیقت ِ من چیزی اضافه نمیکند!....
به
همین نسبت مراجعه به حافظه و مرور آن و یا خیالپردازی و رفتن به آیندهای که وجود
ندارد، میتواند مرا از حال ِ خود و آنچه که هستم و واقعیت دارد دور کند و به امید
ِ حلیم کاشان از شوربای قم هم جا بمانم!!....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر