جمعه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۹۳


کم‌آمد

در حکایت نحوی و کشتیبان در دفتر اول مثنوی هنگامی که کشتی در مهلکه امواج گرفتار می‌شود ملوان آشنا با فن دریانوردی و شنا، به مرد نحوی(نحوی تمثیل کسی‌ست که اتکا به دانش ِ تئوریک دارد)می‌گوید:

 هیچ دانی آشنا کردن بگو،......گفت نی ای خوش‌جواب خوب‌رو

گفت کل عمرت ای نحوی فناست،......زانک کشتی غرق این گردابهاست!

محو می‌باید نه نحو اینجا بدان......گر تو محوی بی‌خطر در آب ران

و در ادامه مولانا می‌گوید:

فقه فقه و نحو نحو و صرف صرف.....در "کم آمد" یابی ای یار شگرف

مصرع "فقه ِ فقه و نحو ِ نحو و صرف صرف"، مثل نور‌ ِ نور، تاکید و اشاره به عمق و باطن هر پدیده دارد؛ یعنی آن اصلی که همه این ظواهر بر شالوده ی آن بنا شده و جریان دارد.......و درک و وقوف به  این حقیقت ِ اصیل را مستلزم ِ در "کم‌آمد" بودن آدمی می‌داند.....
واژه ترکیبی "کم آمد" را متضاد و متقابل با ترکیب "سرآمد‌" در نظر می‌گیرم...."سرآمد" به معنی ممتاز و برجسته و به اوج رسیده است! مثل سرآمد ِ روزگار خود بودن....
بنده در اینجا به تعبیری اضافی، مفهوم ِ انطباق خود با ظواهر کم‌عمق و گذرا را به "سرآمد" می‌دهم آنچه مرا از درک و همسایگی حقیقت دور می‌کند....تا در معرض قضاوت بیرونی و ظاهری برجسته باشم و مورد تایید....و هرچه سرآمد‌تر و برجسته‌تر از حقیقت دورتر!
به این ترتیب در "کم‌آمد" بودن، گرفتار قید و بند ِ تایید و تمجید و قضاوت و ملامت خود و دیگران نبودن است و پیروی نکردن از اعتباریات ِ زودگذر و سطحی دنیا به منظور کسب هویت و شخصیت‌ست، که نوعی رهایی و آزادگی‌  به روح و روان انسان می‌بخشد که محیط ِ گردش و پرورش وسیع‌تری را تجربه کنی تا احتمالا آن اصل ِ حقیقی در وجود تو محلی برای ظهور و بروز پیدا کند......  


هیچ نظری موجود نیست: