جمعه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۹۳


آنک بیرون از جهان بد در جهان آوردمش
 و آنک می‌کرد او کرانه در میان آوردمش

گفتگو از "من ِ اصیل" انسان است که از جهان اصلی بیرون است و با شخصیتی ساختگی و غیرواقعی گرفتار توهمات و جهان خیالات شده و از حقیقت کناره می‌گیرد و دوری می‌کند....

 آنک عشوه کار او بد عشوه‌ای بنمودمش
و آنک از من سر کشیدی کش‌کشان آوردمش

به جای این من اصیل، از روی نادانی یک من ِ ساختگی و جعلی نشانده‌ام که خیلی هم عشوه‌گر است و با حیله‌گری دائم مرا گول می زند و از حقیقت خود دور می‌کند....اما من با آگاهی و دقت، به روش او پی بردم و این بار من به او کلک زدم و نگذاشتم به مقصود برسد....
و او را که گریزان بود و چهره پنهان می‌کرد تا به ماهیت‌اش پی نبرم، گرفتم و کشان‌کشان به محضر حقیقت آوردم.....

 آنک هر صبحی تقاضا می‌کند جان را ز من
 از تقاضا بر تقاضا من به جان آوردمش

به او که دائم با عشوه‌گری از من متوقع بود و هیچوقت هم سیر نمی‌شد، رو دست زدم و در مقابل خواهش‌اش خواهشی دیگر آوردم و او را سردرگم کردم و از دستش رها شدم...
معمولا خواستن‌های نفسانی به حقیقت وجود ما چیزی اضافه نمی‌کنند و تنها نفس را چاق می‌کنند.....یعنی توخالی هستند و می شود این خواستن‌ها را با توجه به مواردی که کمتر مضر هستند دیگر موقتا دست به سر کرد و از گیر آنها خلاص شد....تا کم‌کم از قید شرطی شدگی توسط آنها رها شویم...  

جان سرگردان که گم شد در بیابان فراق
 از بیابان‌ها سوی دارالامان آوردمش

من از حقیقت دور و در بیابان فراق گم شده بودم اما از این بیابان‌گردی به سمت آبادانی و خانه امن و آرامش آمدم....

گفت جان من می‌نیایم تا بننمایی نشان
کو نشان کو مهر سلطان من نشان آوردمش

البته ابتدا قانع نمی‌شدم و حاضر نبودم دست از آن خیالات و اعتباریاتی که برای من خیلی مهم و با ارزش بودند، بردارم.....اما وقتی مُهر و نشان سلطان(آثار پر نور حقیقت) را دیدم فهمیدم که تا به حال راه را اشتباه می‌رفته‌ام...

 مهربانی کردن این باشد که بستم دست دزد
دست بسته پیش میر مهربان آوردمش

ترحم بر پلنگ تیز دندان.....ستمکاری بود بر گوسفندان

 چونک یک گوشه ردای مصطفی آمد به دست
 آنک بد در قعر دوزخ در جنان آوردمش

مصطفی یا حضرت محمد، در اینجا تمثیل حقیقت و اصالت انسان است که رهایی از دوزخ نفس تنها با درک و تحقق درونی آن میسر می‌شود...تا از دوزخ نفس به بهشت آرامش و سکوت درونی برسیم....


تحقق درونی یعنی تنها اکتفا به الفاظ نکنم و آگاهی و دانش خودشناسی و عرفان را با تجربه در درون خود حقیقی کنم....

هیچ نظری موجود نیست: