جمعه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۹۳


به خیابانی شلوغ و پر رفت‌وآمد یا استادیوم ورزشی پر از جمعیت یا شوهایی که از خوانندگان ِ رو بورس خارجی در فیلم‌ها نشان می‌دهند نگاه کن و ببین چقدر و تا کجا به درون هر کدام از آنها دسترسی داری؟!.....متوجه می‌شوی که تا کجا بین تو و آنها فاصله وجود دارد و چقدر از آنها و فضای آنها دور و برکنار هستی و حتی به فرض نزدیکی و همخانه بودن، امکان دستیابی تو به درون آنها چقدر محدود است!.....اما آدمی نمی‌خواهد به این آگاه باشد و آن را بببیند و بپذیرد....از این واقعیت می‌گریزد چرا که در این صورت خود را تنها و بی‌معنا تصور می‌کند و این دردناک و ناپذیرفتنی‌ست.....و اینچنین ما به یکدیگر وام می‌دهیم و نسیه‌فروشی می‌کنیم.....در صورتیکه نقدینگی بزرگ و متنابهی داریم که از آن غافلیم....نقدینه‌ای که مال ماست و به آن دسترسی مستقیم داریم.....و در آن می‌توانیم به طور واقعی دخل و تصرف کنیم....آن نقدینگی، حقیقت یگانه‌ی وجود من و توست که ما را از بیرونی‌ها بی‌نیاز می‌کند.... 

هیچ نظری موجود نیست: