آنچه با احساسات ِ لطیف آدمی سر و کار دارد همیشه پر طرفدار
است و همه را به سوی خود جذب میکند و بیشتر مواقع به چند و چون و عمق و حقیقت آن
کمتر توجه میشود...مثل صحبت از عشق و دوست داشتن و دوست داشتهشدن و همین زمینههای
احساسی....مخصوصا خانمها در این موارد کمتر ریشهیابی میکنند و به محافظت از خود
توجه ندارند....اما لطف و لطافت اصیل و ثابت، همیشه عمیق و حقیقی است و مسئولیت میطلبد
و جدی و محکم است، بنابراین جاذبههای آن در یک نگاه سطحی به چشم نمیآید و همین
باعث میشود که اغلب از آن بگریزند.....و واقعیت این است که برای ایجاد و یا درک
واقعی و حقیقی لطافتها باید درسهای دقیقی را با جدیت و شاید دشواری دریافت کرده
و به آنها عمل کنیم....و الا آنچه به عنوان زیبایی و ظرافت و احساسات لطیفه مورد
توجه قرار میگیرد نه عمق خواهد داشت و نه خیر و سازندگی......
یک قطعه موسیقی که
با ظرافتهای خاص خود وجود انسان را درگیر میکند به نظر لطیف و آسانگیر میرسد اما بر چنان مبانی دقیق و منظم و ریاضیگونهای
بنا شده که در یک سمفونی که شامل هزاران نت کوتاه و بلند است، حتی یک اشتباه و
جابجایی مختصر در قراردادهای خود را نمیپذیرد و نمیبخشد....
منظور اینکه با تکیه بر شنیدن الفاظ، دلخوش ِ همراهی دیگران
نشویم و یا بی جهت تحت تاثیر جوشش آنی احساسات، به دیگران امید ندهیم......راه دیگران
را قطع نکنیم و خود نیز از راه نمانیم و سعی کنیم به موازات ِ یکدیگر راه به مواسات بریم.....