چهارشنبه، تیر ۰۷، ۱۳۹۶


داشت عباسقلی خان پسری...پسر بی ادب و بی هنری
نام او بود علیمردان خان.....کلفت خانه ز دست‌ش به امان
هر چه میگفت للِ لج میکرد......دهن‌ش را به لل کج میکرد....

Lale)....در قدیم کلفت یا مستخدمی را میگفتند که وظیفه‌اش نگهداری از کودکان بود).....

اگر توجه کرده باشید این "منِ" آدمی بی‌شباهت به یک بچه‌ی لوس و نُنر نیست، بچه‌ای که دائم نق میزنه و بهونه می‌تراشه و هر لحظه بر منوالِ جدیدی هست و خواسته‌های لنگه به لنگه داره و ما هم مثل پدر یا مادری که جون‌مون به جون این اولاد بسته و همه کارهاش برامون با مزه‌ست و کلی برامون عزیز دردونه تشریف داره، تموم سعیمون اینه که به تمایلاتش پاسخ مثبت بدیم و هر کسی هم که ما را نصیحت میکنه و میگه: "آخه عزیز من، اولاد عزیزِ اما تربیتش از خودش عزیزتره"، به چشممون به هزار و یک دلیلِ توهمی آدمی فضول و بدخواه جلوه میکنه که چشم دیدن این نوگل نازنین ما رو نداره و از حسودی میخواد بترکه!!
شرط می‌بندم اگر میشد سراغ مادر هیتلر و چنگیز خان مغول را بگیری و ضمنِ شرح و بیانِ جنایات پسران‌شون نظرشون را در مورد اونها می‌پرسیدی به احتمال زیاد و در کمال تعجب می‌دیدی که هیچ هم خم به ابرو نیارن و از پسرای گل‌شون تعریف کنند و ماجراهای به وجود آمده را حاصل سوءتفاهماتی جزءی قلمداد نمایند!!


7 تیر ماه 1396

هیچ نظری موجود نیست: