"نیاز و طلب"
لازمهی موفقیت در مثلا یک رشته علمی یا مهارت در نواختن یک
ساز، پشتکار در ممارست و تمرین است و پیشرفت در این زمینهها مستلزم این است که
خیلی از حاشیهها و شاید تفریحات و وقتگذرانیهای اضافی درز گرفته شوند تا انرژی
و فرصت ِ کافی برای دستیابی به آنچه مورد علاقه و مد نظر میباشد، فراهم باشد و آنچه انرژی لازم
برای حرکت و ایجاد تعادل بین این فاکتورها را تامین میکند، آن "نیاز"ی
است که از درون و به شکلی واقعی جوشیده و موتور ِ محرک ِ این سامانه است تا طالب
را به کمال ِ مطلوب برساند......
و شاید دیده باشید کسانی را که مثلا در یک جلسه با دیدن و
شنیدن نوازندگی یک ساز، به طور انفجاری پیگیر میشوند که آن ساز را تهیه کنند و
کلاس بروند و هر چه زودتر بتوانند جوری بنوازند که شنیدنی باشد.....اما اغلب در 10
یا 20 درصد از ابتدای مسیر و مواجه شدن با شرایط خاصی که آموزشدیدن میطلبد و
وجود ندارد، کوتاه میآیند و عطای منظور را به لقای مطلوب میبخشند و کناره میگیرند.....
منظور ِ مورد ِ نظر "نیاز" است.......آن عامل
حقیقی و درونی و انرژیزا که با لوازمات بیرونی مثل پول و مادیات و زور و قدرت نمیتوان
آن را فراهم کرد....
البته نیازِ ذکر شده در موارد بالا صورتی روان و تمثیلی
دارد و مربوط است به زمینههای بیرونی و سازوکار ِ دادوستدهای اجتماعی و مادی و
منظور ِ مورد نظر نویسنده در اینجا، "نیاز" به درک و شناسایی آن تعادل و
موازنهی درونیست که در وجود انسان هست و باید درکار باشد اما به دلایل متعدد و
سختشمار مورد غفلت قرار گرفته و مجهول مانده و هیچکاره شده......
بیت معروفی در مثنوی گفته:
آب کم جو، تشنگی آور به دست،
تا بجوشد آبات از بالا و پست!
"تناقضنما"ی جالبی که در این بیت است اشاره به
اصلی دارد که این بار توجه به کلمه "نیاز" را از زاویهای دیگر طلب میکند.....میگوید
"آب کم جو".....یعنی جستجوی بیهوده نکن چرا که خودت آن را داری و آنچه
تصور میکنی نداری و به شدت در طلب آن هستی جای دوری نیست و در نزدیکترین دسترس ِ
به تو قرار دارد.....آنچه لازم است کسب ِ "نیاز" است یعنی لازم است به
جای جستجوی "مطلوب" در جستجوی "طلب" باشی!.....اما نه از
آنگونه نیازها و طلبهایی که تا کنون داشتهای و به دنبال برآورده کردن آنها بودهای!.....
مثل وقتی که در دکانی نشستهام و مشغول یک کاسبی حقیرانهی
یکشاهی و صنار هستم و روز و شب توی سروکله خودم و دیگران میزنم و رنج میکشم و از
گنجی که در زیرزمین ِ دکان دارم، بیخبرم!.....آن گنجی که با استخراج آن از این
درگیریها خلاص میشوم و میتواند چنان ثبات و آرامشی به من بدهد که مفید به حال
خودم و دیگران باشد و اینگونه میشود که چشم باز میکنم و طالبِ دست پیدا کردن به
این گنج می شوم......در این مرحله و با درک ِ این تفاوت، "نیاز" پیدا می
شود و در ادامه و با مشاهدهی عمیق و کشف ِ فاجعهای که دائم بر من میرود، این
نیاز و تشنگی بیشتر و واقعیتر خواهد شد.....و من تشنگی مورد نظر را که باعث میشود
آب از بالا و پست برای من بجوشد و مرا سیراب کند، حاصل میکنم.......
البته باید توجه داشت که نه خانی آمده و نه خانی رفته و آب
هم از آب تکان نخورده!....نه جایی رفتهای و نه چیزی به دست آوردهای!....آنچه را
که داری و باید به شکل درست و طبیعی به کار ببری، بلا استفاده گذاشته بودی و حالا
متوجه شدی و به مصرفی درست میرسانی....و اینچنین است که هیچ کسب فضیلت و مایه
ترفیع و افتخاری در آن نیست و همانی است که باید باشد!!!
منظور اینکه دوباره "طلب"کار نشوی!!
31 فروردین 95
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر