جمعه، خرداد ۲۶، ۱۳۹۶

بالاخره دارد یا ندارد؟!!

تن آدمی از سلولهایی زنده ساخته شده که از عناصر آلی و معدنی ترکیب پیدا کرده.....و همه از خاک هستند...و دور از اغراق نیست اگر گفته شود که تک‌تک سلولها به حفظ حیات و بر پا نگه داشتن زندگی سلولی و حیوانی مصر و موظف هستند.....و برآیند خواست و اراده‌ی مجموعه سلولها بی شک در شکل دادن به خواست و تمایل من ِ انسان، موثر و ناظر هستند و در مراتب اولیه شعور و درک حیات، از چنین دیسیپلین و زیرساختی گزیر و گریزی نیست تا جایی که این میل به بقای جسمانی، منجر به پیدایش تنازعی پیدا و آشکار در کلیه رفتارها و برخوردهای فردی و جمعی بشر می‌شود که همه جا مایل به هرچه بیشتر و بالاتر است.......آنچنانکه سلول ِ زنده می‌طلبد یعنی: به دست بیاورد، مصرف کند و بدون توقف تکثیر شود تا فضایی هرچه وسیع‌تر تا بی‌نهایت را به خود اختصاص دهد.....
چنین روندی تا ظهور انسان متمدن در جهان برقرار بود و بر مبنای مثل معروف که می‌گوید دست بالای دست بسیار است هر دسته و تیره‌ای از صاحبان حیات سلولی بزرگتر و زورمندتر بود سعی در صعود به راس هرم زنجیره‌ی غذایی طبیعت داشت و بر همین منوال حیات در کره زمین در آمد و شد بود.....تا انسان شهرنشین قواعد و قوانین ساخته شده اجتماعی را که مبانی عرفی یا شرعی داشت بنا کرد و سد و مانعی نیم‌بند بر سر راه سلولهای حریص و همیشه گرسنه قرار داد....اینجا بود که به قول معروف ِ سیاستمدارها، "جنگ نرم" شروع شد.....یعنی سلول همان حرص و طمع و زیاده‌خواهی را همراه خود داشت اما آنچنان راحت و بی رودربایستی هم نمی‌توانست دست‌اندازی کند....به همین خاطر شیوه‌های گوناگون ریا و کلک و دورزدن‌های فوق مادی را اختراع کرد و کماکان در پس پرده و نقاب، به ولع حریصانه خود تداوم بخشید......
بگذریم که عرفا و اندیشمندان هنوز ناامید نیستند و دل به این اشرف مخلوقات بسته‌اند و معتقدند چیزکی با خودش دارد ورای همه این حرفها و معادلات......نمیدانم، به نظر شما دارد یا ندارد؟!....شاید هر کس باید در خودش بجورد ببیند دارد یا ندارد!!!؟    

جان ز هجر عرش اندر فاقه‌ای
 تن ز عشق خاربن چون ناقه‌ای

جان گشاید سوی بالا بال‌ها
تن زده اندر زمین چنگال‌ها

دفتر چهارم مثنوی مولوی


4 تیرماه 95

هیچ نظری موجود نیست: