باید در نظر داشت که "نو بودن" در هستی، معنایی متضاد و برخلاف کهنهگی ندارد؛ معمولا ارتباط ما با پدیدهها و کیفیات به این صورت است که هر کیفیت و پدیدهای را در مقایسه با چیزی متقابل و ضد آن درک میکنیم، یعنی درک ما از "نو" به این شکل است که به طور ذهنی و با "فکرکردن" سعی میکنیم در مقایسه با چیزی که پیش ما عنوان ِ کهنه دارد، نو را بشناسیم.....یعنی با مراجعه به حافظه خود میخواهیم حقیقتی بدون ضد(آنچه که در همین لحظه اتفاق میافتد) را با مقایسه کردن و تصور از چیزی که گذشته و کهنه شده، بشناسیم... و شاید با پیروی از این روش اصلا شناخت به معنای واقعی روی نمیدهد، فقط زمان حال را کهنه میکنیم و به گذشته میفرستیم!...."نو" وقتی درک میشود که دقت و توجه، بریده از دانستههای قدیمی به کار میرود و در این صورت، من ِ مشاهدهکننده، به این ترتیب که طبق عادت میبیند و تفسیر و قضاوت میکند دیگر وجود نخواهد داشت، تنها موضوع ِ مورد برخورد وجود دارد....یا حداقل میتوان گفت مشاهدهکننده(مقایسه کننده) برای لحظاتی غایب میشود(گفتگوی ذهنی خاموش می شود) در این حال، حقیقت که همواره تازه و حاضر است، با همراهی من، شناسا میشود؛ چون موانعی که به واسطه من در مقابل آن ایجاد شده بود کنار میرود.
به طور مثال فرض کنید که سگی به شما حمله کرده...آیا در این حال به حافظه خود مراجعه میکنید و در محتویات حافظه به دنبال راه چاره میگردید، یا بدون واسطهی افکار، با حقیقت ِ موجود روبرو میشوید و دست به عمل میزنید و فرار میکنید؟!....
هنگام کودکی به دلیل خالی بودن حافظه از تجربهها و دیدهها و شنیدهها و توصیهها و نصیحتها، کیفیت ِ "دیدن"، فارغ از دستاندازیهای حافظه و فکر بود و هر پدیدهای به طور ناب و در لحظه، احساس و بعد از اینکه بر اساس فطرت، مورد تعامل و برخورد واقع میگردید، پشت سر گذاشته میشد و اینچنین رفتارهای ما شکل میپذیرفت و "عمل" انجام میگرفت.....اما کمکم با انباشته شدن حافظه از خاطرهی احساسات و اعمال و تجربهها،.... دیدن و احساس کردن بر اساس مراجعه به حافظه (با قالبها و فورمولهای از پیش تعیین شده و کهنه آن) متداول گشته و آدمی از زندگی واقعی محروم و برای مواجهه با آنچه روی میدهد، به فهرستی از دیدهها و تجربههای قبلی مراجعه میکند و بر همین اساس اعمال و رفتارهای او نه از روی ذات و فطرت، بلکه بر اساس محاسبات و مقایسات ذهنی و معیارهایی که از قبل تعیین شده و آموخته، شکل میگیرد....یعنی من به جای "عملکردن"، "عکسالعمل" نشان میدهم.....اگر شما را دوست داشته باشم و یا به شما نیازمند باشم یک جور برخورد میکنم و اگر شرایط برعکس این باشد به طور معکوس عکسالعمل نشان میدهم....
یکی از تفاوتهای عمل و عکسالعمل در این است که برخوردهای عکسالعملی، آدمی را گرفتار ِ خستگی و کدورت تکرار و کیفیت پایین روحی و شاید افسردگی کند.......اما عملی که برخاسته از مبدا ذات و فطرت باشد، طراوت و تازگی دارد و به جای انرژی خواری، انرژیزایی میکند....
عمل بر اساس فطرت، بازگشت به مبنای علیم و دانای آفرینش است و استفاده کردن از همان علمیست که کائنات بر طبق آن گردش میکند و آهو در دشت سرچشمهی آب را پیدا میکند و پرنده در هوا مسیر و مقصد خود را میجوید..... و آنچنانکه سمت و سوی جهان به طرف تعالی و تکامل است، همسو شدن با این کاروان، عاقبتبخیری همراه دارد......
10 شهریور 1393
به طور مثال فرض کنید که سگی به شما حمله کرده...آیا در این حال به حافظه خود مراجعه میکنید و در محتویات حافظه به دنبال راه چاره میگردید، یا بدون واسطهی افکار، با حقیقت ِ موجود روبرو میشوید و دست به عمل میزنید و فرار میکنید؟!....
هنگام کودکی به دلیل خالی بودن حافظه از تجربهها و دیدهها و شنیدهها و توصیهها و نصیحتها، کیفیت ِ "دیدن"، فارغ از دستاندازیهای حافظه و فکر بود و هر پدیدهای به طور ناب و در لحظه، احساس و بعد از اینکه بر اساس فطرت، مورد تعامل و برخورد واقع میگردید، پشت سر گذاشته میشد و اینچنین رفتارهای ما شکل میپذیرفت و "عمل" انجام میگرفت.....اما کمکم با انباشته شدن حافظه از خاطرهی احساسات و اعمال و تجربهها،.... دیدن و احساس کردن بر اساس مراجعه به حافظه (با قالبها و فورمولهای از پیش تعیین شده و کهنه آن) متداول گشته و آدمی از زندگی واقعی محروم و برای مواجهه با آنچه روی میدهد، به فهرستی از دیدهها و تجربههای قبلی مراجعه میکند و بر همین اساس اعمال و رفتارهای او نه از روی ذات و فطرت، بلکه بر اساس محاسبات و مقایسات ذهنی و معیارهایی که از قبل تعیین شده و آموخته، شکل میگیرد....یعنی من به جای "عملکردن"، "عکسالعمل" نشان میدهم.....اگر شما را دوست داشته باشم و یا به شما نیازمند باشم یک جور برخورد میکنم و اگر شرایط برعکس این باشد به طور معکوس عکسالعمل نشان میدهم....
یکی از تفاوتهای عمل و عکسالعمل در این است که برخوردهای عکسالعملی، آدمی را گرفتار ِ خستگی و کدورت تکرار و کیفیت پایین روحی و شاید افسردگی کند.......اما عملی که برخاسته از مبدا ذات و فطرت باشد، طراوت و تازگی دارد و به جای انرژی خواری، انرژیزایی میکند....
عمل بر اساس فطرت، بازگشت به مبنای علیم و دانای آفرینش است و استفاده کردن از همان علمیست که کائنات بر طبق آن گردش میکند و آهو در دشت سرچشمهی آب را پیدا میکند و پرنده در هوا مسیر و مقصد خود را میجوید..... و آنچنانکه سمت و سوی جهان به طرف تعالی و تکامل است، همسو شدن با این کاروان، عاقبتبخیری همراه دارد......
10 شهریور 1393
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر