کجایی
جوانی که یادت بخیر!!
معمولا
این ترجیع بند را از زبان پیرمردها بیشتر میشنویم و در ادامه نصیحت میکنند که "آره
بابا قدر جوانی و سلامتی خودتان را بدانید که وقت پیری همه افتادگی است و درماندگی"......و
صد البته که اشاره آنها به سلامتی جسم و توش و توان جوانی است....اما من میخواهم
در این گردنهی گذشته از میانه و رو به شیب عمر، همان نصیحت و نیم بیت کذایی را
خدمت جوانان عرض کنم و البته منظورم اشاره به سلامتی روح و روان است و اینکه
یادآور شوم که در دوران نوجوانی و جوانی، روح و روان آدمی زمینهی سالم و شفافتری
دارد و هنوز همچون من که از نیمه راه گذشتهام، بیخ ِ عادات و خصلتهای مزاحم و
ناباب در وجودشان محکم نشده....و خدایی نکرده اگر گرهای هم بسته شده باشد آنچنان
سفت و محکم نیست و قابل باز کردن است.....
اینکه
در مرور ایام و گذر عمر و تکرار خواسته و ناخواستهی رفتارهای خاص که به صورت شرطی
شده و ناغافل از من صادر میشود مقصر کیست و من این تودهی پیچیده و ناساز
خودخواهیها و یکدندگیها را از کجا آوردهام یا چه کسانی و در کدامین رهگذر بر من
بار کردهاند، چارهی مشکل نیست و البته آن نگاه و انرژی ِ بارآور و چارهساز
جوانی را هم در دسترس ندارم که به مصرف بازبینی و بازسازی وجود خود برسانم......
چون
ندانستم، توانستم، چه سود؟!
چونکه
دانستم، "توانست"ام نبود.
خلاصه
کلام اینکه تا توانستن و نیروی جوانی را در دسترس داریم همیشه با نگاهی عمیق و
آرام و نفوذ کننده همچون یک دربان زبر و زرنگ و بیطرف، به حال و هوای خود و
صادرات و واردات وجود خود نگاه کنیم و البته رعایت ِ تعادل و انصاف در قبال دیگران
در این توجه داشتنها و رفت و برگشتها، تنها شاید یکصدم منظور باشد و اصل ماجرا این
است که مبادا با غافل شدن از حال خود و مشغولیت ِ بیهوده و اضافی به خبرهای بی
مسند و مورد، از درک و درنگ ِ در "بیخبری" باز بمانیم........
15
خرداد 1395
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر